جدول جو
جدول جو

معنی سخس آباد - جستجوی لغت در جدول جو

سخس آباد
دهی است جزء دهستان دشتبانی بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در 27000 گزی بوئین. هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستم آباد
تصویر ستم آباد
جایی که ظلم و ستم بسیار باشد، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
از قرای مرو است. (معجم البلدان). در دوفرسخی مرو است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از دهستان قره لر بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع در 7500 گزی جنوب باختری شوسۀ صائین دژ به میاندوآب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
کنایه از سینه و شش که به تازی ریه خوانند و نیز کنایه از بدن آدمی. (آنندراج). شش را گویند. (جهانگیری) (برهان قاطع). و آن گوشتی باشد سفیدرنگ متصل به جگر که پیوسته دل را باد کند و نفس آباد نیز به همین اعتبار گویندش و سینه را نیز گفته اند که عربان صدر خوانند. (برهان قاطع).
در نفس آباد دم نیمه سوز
صدرنشین گشته شه نیمروز.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام آبادیی بوده که ملک شمس الملک طمغاج در بخارا ساخته بود. نرشخی گوید: ’شمس الملک به دروازه ابراهیم ضیاعهای بسیار خرید و بوستانها ساخت بغایت نیکو... و آنرا شمس آباد نام نهاد. چون ملک شمس الملک از دنیا رفت، برادر او خضرخان به ملک نشست و این شمس آباد را عمارتهای زیادت فرمود و بغایت بانزهت بود. (تاریخ بخارا صص 35-34)
لغت نامه دهخدا
(سو سَ)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه. دارای 135 تن سکنه. آب آن از درۀ بینار و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی از دهستان بایک بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 742 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 65هزارگزی شمال باختری رشخوار و 20هزارگزی جنوب شوسۀ راه عمومی تربت حیدریه به سلامی جلگه ای و گرمسیر است. 995 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصولات آن غلات، بادام، ابریشم و بنشن و پنبه است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. صنایع دستی آنها کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ بَ)
دهی از دهستان جاپلق، بخش الیگودرز، شهرستان بروجرد. سکنۀ آن 204 تن. آب آن از قنات و چاه محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است جزء دهستان کنجکاه بخش سنجیدۀ شهرستان هروآباد. دارای 644 تن سکنه. آب آن از خاتون بلاغ. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام محلی کنار راه دلیجان به خمین میان نصرت آباد و شوراب در 37800 گزی دلیجان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 784 تن سکنه. آب آن از قنات. محصولات آنجا غلات، شلغم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتاد وهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود. قرای مهم آن عبارتند از: فدشک که 1033 تن و سدیج که 3247 تن جمعیت دارد. محصول عمده آن غلات، زعفران و سبزیجات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ جِ)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 78 هزارگزی جنوب خاوری زرقان و شش هزارگزی راه فرعی خرامه بشیراز. ناحیه ای است که در جلگه واقع است و هوای آن معتدل و دارای 1120 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه کر و قنات تأمین میشود. محصول آنجا غلات و برنج. اهالی بکشاورزی گذران میکنند. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). سه فرسخ و نیم کمتر میانۀ جنوب و مشرق گاوکانست. (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 258)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
کنایه از جایی است که در او ظلم و تعدی بسیار واقع شود، کنایه از دنیاست. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است جزء دهستان قمرود بخش حومه شهرستان قم. دارای 230 تن سکنه. مذهب آنان تشیع است. آب آن از قنات و فاضلاب رود خانه قم. محصول آنجا غلات، پنبه و صیفی است. شغل اهالی آن زراعت و کرباس بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه، دارای 275 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه شهرستان خوی و 585هزارگزی جنوب باختری خوی و 10هزارگزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی قرار دارد. دره ای است سردسیر و 47 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و ساکنان آن از ایل شکاکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ترساباد، نام محلی است و از آنجاست ابومحمد ترسابادی نحوی معاصر زجاج و ابن کیسان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش شهرستان کرمانشاهان. دارای 410 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آن غلات آبی و دیمی و انگور و قلمستان و چغندر قند است. شغل اهالی زراعت و در تابستان از علی آباد اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین. (از مرآت البلدان ص 97). قریه ای است از اعمال درگزین. و از آنجاست ابوالقاسم ناصر بن علی درگزینی وزیر محمود بن محمد سلجوقی و طغرل بن محمد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ناصر درگزینی در همین لغت نامه شود، تربیت و اخلاق نیک که از مشخصات انسان است. (فرهنگ فارسی معین). مردمی و مروت و تمدن و تربیت و ملایمت و خوش خلقی و ادب. (ناظم الاطباء).
- بی انسانیت، بی تربیت و بی ادب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیّه که 165 تن سکنه دارد. محصول آن غلات، توتون، چغندر و حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش جغتای شهرستان سبزوار است که 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
آبادیی نزدیک دریاچۀ ارومیه. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام قریه ای است از قرای مرو و در دو فرسخی آن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستم آباد
تصویر ستم آباد
جایی که در آنجا ظلم و تعدی بسیار شود، دنیا جهان
فرهنگ لغت هوشیار
شش، سینه شش ریه: در نفس آباد دم نیم سوز صدر نشین گشته شه نیمروز. (نظامی. گنجینه 157)، سینه صدر
فرهنگ لغت هوشیار
نام محلی در حوزه ی خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای چمستان شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی